نـشـستـه ام به یاد کودکی هایم
دور غلط ها یک خط بسته می کشم
دور تو … !
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
برچسبها: دلنوشته , مطالب عاشقانه , جملات عاشقانه , متن عاشقانه , عاشقانه , تصویر عاشقانه , جملات تصویری , جملات زیبا , متن زیبا , ,
خدا را با عظمت خودش صدا بزن و چشماتو ببند دستتو بذار روي قلبت
اونوقت خدا رو حس مي كني كه داره صدات ميزنه
حالا دلت لرزيد ؟
حالا باور كردي خدا توي دل خودته؟
حالا فقط كافيه با خودت يه سبد تمنا ببري...
تا با يك سبد پر از رحمت بر گردي ...
پس پنجره را باز كن تا خدا را صدا بزني تا بگوئي چقدر دوستش داري
اگر آن قدر كوچكي يا خسته كه دستت به دستگيره پنجره نمي رسد تا بازش كني
آهسته خدا را صدا بزن تا پنجره را باز كند تا بگويد چقدر دوستت دارد...
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
برچسبها: دلنوشته , مطالب عاشقانه , جملات عاشقانه , متن عاشقانه , عاشقانه , تصویر عاشقانه , جملات تصویری , جملات زیبا , متن زیبا , ,
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
برچسبها: دلنوشته , مطالب عاشقانه , جملات عاشقانه , متن عاشقانه , عاشقانه , تصویر عاشقانه , جملات تصویری , جملات زیبا , متن زیبا , ,
ابراهیم نیستم
اما غرورم را قربانی کسی کردم که ارزش گوسفند هم نداشت
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
برچسبها: دلنوشته , مطالب عاشقانه , جملات عاشقانه , متن عاشقانه , عاشقانه , تصویر عاشقانه , جملات تصویری , جملات زیبا , متن زیبا , ,
آنقدر تنهایم که کسی نیست
صندلی را از زیر چوبه دارم بکشد
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
برچسبها: دلنوشته , مطالب عاشقانه , جملات عاشقانه , متن عاشقانه , عاشقانه , تصویر عاشقانه , جملات تصویری , جملات زیبا , متن زیبا , ,
یادمان باشد که ،
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم ،
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است.
و تو هم به یاد داشته باش:من نباید چیزى باشم که تو میخواهى ، من را خودم از خودم ساختهام،
تو هم به یاد داشته باش
منى که من از خود ساختهام، آمال من است،
تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى
و تو هم میتوانى انتخاب کنى که من را میخواهى یا نه
ولى نمیتوانى انتخاب کنى که از من چه میخواهى.
میتوانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
میتوانى از من متنفر باشى بىهیچ دلیلى و من هم ،
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسانهاست ،
پس این جهان میتواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمیتوانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم،
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و میستایند،
حسودان از من متنفرند ولى باز میستایند،
دشمنانم کمر به نابودیم بستهاند و همچنان میستایندم،
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى،
من قابل ستایشم، و تو هم……
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتادبه خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز میبینى و مراوده میکنى همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
پيش از اينها فكر مي كردم خدا
خانه اي دارد ميان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماس و خشتي از طلا
پايه هاي برجش از عاج و بلور
بر سر تختي نشسته با غرور
ماه، برق كوچكي از تاج او
هر ستاره،پولكي از تاج او
اطلس پيراهن او، آسمان
نقشِ روي دامن او، كهكشان
رعد و برق شب، طنين خنده اش
سيل و طوفان، نعره ي توفنده اش
دكمه ي پيراهن او ، آفتاب
برق تيغ و خنجر او ، ماهتاب
هيچ كس از جاي او آگاه نيست
هيچ كس را در حضورش راه نيست
پيش از اينها خاطرم دلگير بود
از خـــــدا ، در ذهنم اين تصوير بود
آن خدا بي رحم بود و خشمگين
خانه اش در آسمان ، دور از زمين
بود ، اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده و زيبا نبود
در دل او دوستي جايي نداشت
مهرباني هيچ معنايي نداشت
هر چه مي پرسيدم ، از خود ، از خدا
از زمين ، از آسمان ، از ابرها
زود مي گفتند:اين كار خداست
پرس و جو از كار او كاري خطاست
هر چه مي پرسي ،جوابش آتش است
آب اگر خوردي، عذابش آتش است
تا ببندي چشم كورت مي كند
تا شدي نزديك ، دورت مي كند
كج گشودي دست ، سنگت مي كند
كج نهادي پاي ، لنگت مي كند
تا خطا كردي ، عذابت مي كند
در ميان آتش ، آبت مي كند...
با همين قصه ، دلم مشغول بود
خواب هايم ، خواب ديو و غول بود
خوب مي ديدم كه غرق آتشم
در دهان شعله هاي سر كشم
در دهان اژدهايي خشمگين
بر سرم بارانِ گُرزِ آتشين
محو مي شد نعره هايم ، بي صدا
در طنين خنده ي خشمِ خدا...
نيّت من ، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي كردم ، همه از ترس بود
مثل از بر كردن يك درس بود
مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرســــــه
تلخ ، مثل خنده اي بي حوصله
سخت، مثل حلِّ صدها مسئله
مثل تكليف رياضي سخت بود
مثل صرفِ فعل ماضي سخت بود
تا كه يك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد يك سفر
در ميان راه ، در يك روستا
خانه اي ديدم ، خوب و آشنا
زود پرسيدم : پدر ، اينجا كجاست؟
گفت: اينجا خانه ي خوب خداست!
گفت اينجا مي شود يك لحظه ماند
گوشه اي خلوت، نمازي ساده خواند
با وضويي ، دست و رويي تازه كرد
با دل خود، گفت و گويي تازه كرد
گفتمش: پس آن خداي خشمگين
خانه اش اين جاست؟ اين جا ، در زمين؟
گفت : آري، خانه ي او بي رياست
فرش هايش از گليم و بورياست
مهربان و ساده و بي كينه است
مثل نوري در دل آيينه است
عادت او نيست خشم و دشمني
نام او نور و نشانش روشني
خشم، نامي از نشاني هاي اوست
حالتي از مهرباني هاي اوست
قهر او از آشتي، شيرين تر است
مثل قهرِ مهربانِ مادر است
دوستي را دوست، معني مي دهد
قهر ما با دوست، معني مي دهد
هيچ كس با دشمن خود، قهر نيست
قهريِ او هم نشان دوستي است...
تازه فهميدم خدايم، اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست
دوستي ، از من به من نزديك تر
از رگ گردن به من نزديك تر
آن خداي پيش از اين را باد برد
نام او را هم دلم از ياد برد
آ ن خدا مثل خيال و خواب بود
چون حبابي، نقش روي آب بود
مي توانم بعد از اين، با اين خدا
دوست باشم، دوست، پاك و بي ريا
مي توان با اين خدا پرواز كرد
سفره ي دل را برايش باز كرد
مي توان درباره گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره ، صد هزاران راز گفت
مي توان با او صميمي حرف زد
مثل ياران قديمي حرف زد
مي توان تصنيفي از پرواز خواند
با الفباي سكوت آواز خواند
مي توان مثل علف ها حرف زد
با زباني بي الفبا حرف زد
مي توان درباره هر چيز گفت
مي توان شعري خيال انگيز گفت
مثل اين شعر روان و آشنا:
«پيش از اين ها فكر مي كردم خدا...»
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
عشق زیباست اما غم دارد
عشق زیباست اما دل را می سوزاند
عشق زیباست اما نفسهای خسته ، دیگر تاب تحمل غمش را ندارد
عشق زیباست اما دیوانگی هم عالمی دارد
عشق تار و پود شکسته قلب را جلا می دهد
عشق قلب بیقراری را طوفانی می کند
عشق تنها امید قلب یک عاشق است
عشق مقامی بس عظیم و والا دارد
عشق معنای تمام زندگی یک عاشق است
عشق دل را بیقرار می کند و چشم را گریان
چشم هایی که برای عشق ، اشک می ریزند ، بسیار مقدس هستند
عشق صدای تیک تاک قلب عاشق است
قلبی که هر لحظه احساس می کند در حال خاموش شدن است
عشق صدای نبض زندگی است
زندگی و دار و ندار یک عاشق ، در عشقش خلاصه می شود
ای کاش معنای واقعی عشق را درک می کردیم
ای کاش هر لحظه ای با عشق نفس می کشیدیم
ای کاش فاصله ها را با رنگ زیبای عشق ، زیباتر می دیدیم
ای کاش عشقی وجود داشت که هیچگاه از بین نمی رفت
ای کاش تمام عشقهایمان جاودان بود و زیبا
ای کاش زیبایی و پاکی عشق را درک می کردیم
عشق زیباست به زیبایی و پاکی یک نگاه ساده
عشق مقدس است به تقدس یک قلب عاشق و شیدا
عشق تکان دهنده است حتی اگر یک عشق خیالی باشد
حتی اگر سکوتی بس عظیم در آن نهفته باشد
عشق زیباست حتی اگر تنها یادگار از عشق ، حسرت جدایی باشد
عشق دوست داشتنی است حتی اگر زیر بار غم عشق ، شکسته شویم
عشق مقدس است حتی اگر رویایی بیش نباشد
ای کاش می شد حرف یک عاشق رااز نگاهش خواند
و صدای قلب بیقرارش را شنید
عشق را دوست دارم حتی اگر عاشق بودنم جرمی بیش نباشد.............
حال به نظر شما عشق یعنی .......؟
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
چقدر وقتی همه چی مجازی میشه سنگی وسرد میشه.....چقدر زود دیر میشه...چقدر بده انتظار کسیو بکشی که دستاش ...نگاش ...خنده هاش ...لباش ...حتی گرمای تنش مال مال یکی دیگس ...چقد سخته مزه ی خیانتو تو دهنت ...تو قلبت ...تو وجودت مزه مزه کنی اما بازم بخوایش... بخوای که برگرده ...بخوای حس تصاحبشو... بخوای بازم اسیرت باشه ....تا دوباره ازت بپرسه تا با هام چیکار میکنی؟؟؟؟
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
روزگاری خواهد رسید . . . به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را . . . من آغوشت را می خواهم
همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی
دلت هوایم را خواهد کرد . . .
...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را . . .
به یاد خواهی آورد اشک هایم را . . .
به یاد خواهی آورد آغوشم را
. . .
مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی :
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
نازنین فاصله میان ما از کجا تا کجا بود؟ما هردو شکستیم.....او دله مرا ومن غرورم را
ماهردو بریدیم....او از عشقه منو من از نبودنش
هر دو فراموش کرده بودیم..... او راه ورسم عاشقی را ومن هرکسی را جز او....
چه بی رحمانه بود ان لحظه ی شوم.....که هر دو رفتیم....
او در قلب دیگری و من به عمق درد.....
گله ای ندارم از او....میدانم نه من لایق او بودم ونه او لایق تنهایی....
یادش هست چه عذابی کشیده بودیم؟؟؟؟؟؟
او برای پیدا کردن بهانه ای برای جدایی ومن :برای بر هم نزدن ارامش او....
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
کاش زندگی به همین سادگی بود
به همین سادگی!!
خالی از حسرت
پوچ از تنهایی
بدون بغض
کاش او...
یک تنه می توانست حریف همه ی غم های بزرگ قلب کوچکت باشد
کاش او می توانست غرق لبخند کند تمام دقایقت را
افسوس که او خود اسیر یک مشت بی کسی است
کاش او می توانست مونست باشد همه ی شب های بی محتوا را
کاش تو....
دلت این همه غم نداشت...!
کاش سادگی همه ی این درد و دل های ساده را می شد
برای خدا روی کاغذ نوشت
برای خدا نوشت و به نشانی سادگی یک آرزوی محقر برایش پست کرد
کاش می شد همیشه انقدر ساده نوشت
ساده اما ...
پر از حرف های ناگفته...
پر از لحظه هایی که ناگزیر، زود، دیر شد
کاش گریستن یادت نمی دادند
بغض، بدرقه ی چشمانت نمی کردند
کاش او...
می توانست به جای بغض هایت
یک آسمان گریه کند...
کاش او...
خاطره ی بودنش، جای خالی همه ی خاطره های بی سرانجام چشمان همیشه صبورت را
پر از پرواز پروانه های عاشق می کرد
کاش او...
نازنینم!!
به گمانم (او) همان (من) م!
خویش از همه ی دنیا جدا...
کاش زندگی ما آدم ها...
به همین سادگی بود....
تنها...
به همین سادگی...!!
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
دل آدم ...چه گرم می شود گاهی ساده...به یک دلخوشی کوچک...
به یک "تکان سر" یعنی تو را می فهمم...
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،