zutnfkw5rii24yfa31ua.jpg


روزگاری خواهد رسید . . .


همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی

دلت هوایم را خواهد کرد . . .
...

به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را . . .


به یاد خواهی آورد خنده هایم را . . .

به یاد خواهی آورد اشک هایم را . . .

به یاد خواهی آورد آغوشم را
. . .

مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی :

 من آغوشت را می خواهم


موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:45 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |
بیا تا پیدا شم

تو باش تا من باشم

هنوز می شینم به هوای دیدن تو

تو با این دل کندن

کجا رفتی بی من

بگو نزدیکم به شب رسیدن تو

بیا که رها شم از اینهمه درد

که صدا شم از این شب سرد

که تموم بشه فاصله ها

بیا که من از تو خسته ترم

که من از من بی خبرم

به هوای خونه بیا

 تا پیدا شم

تو باش تا من باشم

هنوز می شینم به هوای دیدن تو

تو با این دل کندن

کجا رفتی بی من

بگو نزدیکم به شب رسیدن تو

بیا که رها شم از اینهمه درد

که صدا شم از این شب سرد

که تموم بشه فاصله ها

بیا که من از تو خسته ترم

که من از من بی خبرم

به هوای خونه بیا

تا پیدا شم

نزار تنها باشم

هنوز میشینم به هوای دیدن تو

تو شب رسیدن تو

به هوای دیدن تو

تو شب رسیدن تو 



موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:42 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |

+ زندگي ، نقطه سر خط ... بي وفاييت شده عادت

تو نوشته بودي ؛ ديــدار ؛ سه تا نقطه... تا قيامت

زندگي ، نقطه سر خط ... تلــگرافي شده نامـه ت

قلبمو مچـاله كردي ، لاي نقطه چين نامـه ت

++ عزيـــــــــــــــزم ، نقطه ته خط ... برو با خيال راحت....

به تو تقديم اين ترانه ، عوض جواب نامه ت...

+ با 32 حرف دلگير ، مختصر مفيد و ساده

گفتي كه سايه ي عشقت ؛ از سرم خيلي زياده

زير درد و خط كشيدي ، ضربدر زدي رو اسمم

تا كه بدونم كه به عشقت ، تا كه جون دارم طلسمم ...!

++ عزيـــــــــــــــزم ، نقطه ته خط ... برو با خيال راحت....

به تو تقديم اين ترانه ، عوض جواب نامه ت...

+ روي يك كاغذ بي خط ؛ حرفاي خسته به نوبت

روي سرزمين نامه ت ، حرف "تِ" كرده قيامت

تِ مث تو ، مث ترديد ...تِ مث اخر طاقت ..

 مث تنهايي... مث تب .... مث اخرخيانت ...

++ عزيـــــــــــــــزم ، نقطه ته خط ... برو با خيال راحت....

به تو تقديم اين ترانه ، عوض جواب نامه ت...

عزيــــــزم ... نقطه ته خط !

 



موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:41 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |
ثانیه ها یواشکی میگذرنو


من به دست های خودم تموم میشم

کی قراره قلبم آروم بگیره

کی قراره که تو برگردی پیشم

تو می خواستی من ازیادببری

چی ازعشقمون دلیل بهتری

فکر می کردم که تو عاشقم میشی

تو به دنیای من عادت می کنی

اما گفتی کاری می کنم تو

به یکی دیگه حسادت می کنی

من به یادگاریات دست نزدم

دست هاتو دادی بهم پس نزدم

دل من شیشه ای بود از اولش

اما توشکستی اون را آخرش



موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:36 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |
آخرين تكه قلبم را كه از آن حادثه سرخ مانده است به تو مي سپارم هر چند كه در چشمانت مسافري بيقرار مي بينم كه هر لحظه قصد سفر دارد.


آخرين روز تنهايي را به دست فراموشي مي سپارم كه شايد روزهاي با تو بودن انتظارم را بكشند.

آخرين لحظه بودنم را به تو تقديم مي كنم تا شايد ثانيه ها تو را به فرصت ماندن بخوانند امروز آن مسافر هميشگي چشمانت عازم سفري بي بازگشت شد و آخرين نگاه من در انتهاي جاده يخ زد و اكنون آخرين قطره اشكم را به روي تنها يادگاري ات مي ريزم تا شايد مرهمي باشد براي آخرين تكه قلبم.

 



موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:34 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |
وقتی خورشید طلوع كرد از پشت پنجره كلبه ای قدیمی شمع  سوخته ای را دید كه از عمرش لحظاتی بیش نمانده بود. به او پوزخندی زد و گفت : دیشب تا صبح , خودت را فدای چه كردی ؟
شمع گفت : خودم را فدا كردم تا كه او در غربت شب غصه نخورد. خورشید گفت : همان پروانه كه با طلوع من ترا رها كرد ؟

شمع گفت : یک عاشق برای خوشنودی معشوق خود همه كار می كند و برای كار خود هیچ توقعی از او ندارد زیرا كه شادی او را , شادی خود می داند. خورشید به تمسخر گفت : آهای عاشق فداكار ، حالا اگر قرار باشد كه دوباره بوجود آیی , دوست داری كه چه چیزی شوی ؟

 

شمع به آسمان نگریست و گفت : شمع ، دوست دارم دوباره شمع شوم. خورشید با تعجب گفت : شمع ؟ شمع گفت : آری شمع ؟؟؟ دوست دارم كه شمع شوم تا كه دوباره در عشقش بسوزم و شب پروانه را سحر كنم. خورشید خشمگین شد و گفت : چیزی بشو مانند من تا كه سالها زندگى كنی , نه این كه یک شبه نابود و نیست شوی.

 


شمع لبخندی زد و گفت : من دیشب در كناره پروانه به عیشی رسیدم كه تو در این همه سال زندگیت به آن نرسیدی !!! من این یک شب را به همه زندگی و عظمت و بزرگی تو نمی دهم. خورشید گفت : تو كه دیشب این همه لذت برده ای پس چرا گریه می كنی ؟ شمع با چشمانی گریان گفت : من برای خودم گریه نمی كنم , اشكم من برای پروانه است كه فردا شب در آن همه ظلمت و تاریكی چه خواهد كرد و گریست و گریست تا كه برای همیشه


موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:27 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |


نگاهش کن!

ابرهای به ظاهر دلگیر آن در هم پیچیده..

خورشید کم جان غروب تلاش میکند تا آخرین لحظاتی که هست.. نمایان باشد!

من چه میکنم ؟!

دنبال ابر میگردم .. نگاهم میچرخد تا سنگری پیدا کند ..

پشت آن بنشینم ..

نگذارم نمایان شوم!

دوست دارم خودم را غرق کنم تا دیده نشوم..

تا آن دم که زمان افول من فرا رسد ..

مگر فرق من با خورشید چیست ؟!

میخواهم دیگر پشت هیچ ابری پنهان نشوم ..

دیگر نمی هراسم از اینکه دیگران گرمای بودن مرا احساس کنند ..

من بعد، من من هستم!

بی آنکه بخواهم برای دیگران خوشایند باشم!

بی آنکه بترسم از نبودن سنگرها ..

من به تنهایی میتوانم بایستم! نیازی به هیچ دستی ندارم!

باورهای من میتواند بارور شود ..

میتوانم با صدای بلند .. باورهایم را فریاد بزنم!

این غروب.. طلوع من است!


موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:25 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |
كاش ميشد با شقايق حرف زد

كاش ميشد آسمان را لمس كرد

كاش ميشد مثل يك غنچه شكفت

كاش ميشد زندگي را گرم كرد

كاش ميشد تا بباري مثل ابر

كاش ميشد سبز باشي چون درخت

كاش ميشد واژه واژه شعر شد

كاش ميشد از قفس آزاد شد

كاش ميشد عشق را تقسيم كرد

كاش ميشد عشق را تفسير كرد

 



موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:23 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |

به روزهای در کنار هم بودنمان فکر کن ، روزهای غم و غصه را ترک کن ،مرا دوباره نوازش کن

مهربانم مگذاز که در پشت ابرهای سرگردان آسمان تیره و تار بمانم

مگذار که به دشتهای بی انتها رها شوم ...

تو با قلب پر احساست باش ، من اینجا نظاره گر احساس زیبایت هستم ،

تو مرا صدا بزن ، تو مرا ندایی بکن ، من هستم عزیزم .. منتظرت نشسته ام نازنینم

تو بیا و مرا یکباره دیگر نوازش کن ، مگذار که تو را بی وفا صدا بزنم

احساسم را برای دیگر جلوه گر کنم !

مگذار که سکوت از بام خانه زندگیم بال و پری بزند و تو را بی وفا صدا بزنم

شاید تو بی وفا نشده ای ، شاید تو از من دلسرد شده ای !!!

از عشق من خسته شده ای ، از من دگر نا امید شده ای ... شاید !

انگار که قلب سرخ هر دو شبنم در مرداب زندگی ، پاره پاره شده است

قلب آنها شکسته است ، دیگر توان ماندن را از دست داده است

انگار که روزگار دلسرد ، نا امید شده است ، آرزوها دیگر محال و نشدنی گردید است

انگار که همه آشفته حال و ماتم به همه کس و همه چیز شده اند ...

شاید ابرها در آسمانها باز سرگزدان و هیران شده اند ...

ای تنها امید و یکتا عشق من بیاو بی وفا مشو !

بیا و دوباره عاشقم باش تا عاشق قلب سرخت باشم ... مرهم و راز دار زندگی

پر رمز و رازت باشم . بیا و این احساست را که خدشه دار شده است را به نسیم ها

بسپار تا رهسپار نیستی ها شوند ، رهسپار به آن سوی نیستی ها شوند !

بیا و بی وفایی را ترک بکن ، زندگی را از نو شروع بکن ، بیا ای سرور قصر زندگیم ، بیا

 

 


موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:21 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |

آوای سکوت من آوای انتظار است و بس

من از بغضی میگویم که شاهراه وجودم را گرفته است

من از نفسی میگویم که میان راه مانده است

من از سخنی میگویم که لابلای حنجره ی خسته ام غوغا میکند

من از ناتوانی ام میگویم ،وتوباز روی میگردانی و سخن ازگفتن میزنی

من بدنبال راهی برای دوری ازین کبودی ،که این بغض به جانم انداخته است ،میگردم

دیگر نایی برایم نمانده تافریادش کنم

زانوانم را جلوی تو خم کرده ،ملتمسانه چشمانم را به تو دوخته ام

زل زده ام در تمام افکارت تا از زلالیِ بغضی که چشمانم را تر کرده، راز دلم را فاش کنی برای خودت

و من آخرین توانم را مجالی برای ماندن،بیشتر ماندن بکنم تا باز زل بزنم

تو بی خبر از بغض فرو خورده مرا شلاق میزنی ومن از ترس بعد از فریاد بغضم که غرق در سیلش شوم آن را نگه داشته ام حتی اگر نفس ببندد جان مرا

نه شلاق بزن، نه روی گردان شو .زل بزن در خیسی افکارم که جمع شده اند در چشمانم

دستانم منتظر توست،لمس کن وبمان

بمان تا زل بزنیم در افکار نو وپوسیده ی هم تا رهایی

 



موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:18 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |

به کودکی گفتند عشق چیست؟گفت:بازی

به نوجوانی گفتند عشق چیست؟گفت:رفیق بازی

به جوانی گفتند عشق چیست؟گفت:پول وثروت

به پیری گفتند عشق چیست؟گفت:عمر

به عاشق گفتند عشق چیست؟چیزی نگفت.

       آهی کشید و سخت گریست!!!!!!

 


موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:16 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.

 برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.

 برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن .

 برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر .

 برای عشق وصال کن ولی فرار نکن .

 برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن .

 برای عشق بمیر ولی دل اون  رو نکش .

 برای عشق خودت باش ولی خوب باش.

 


موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 14:21 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |


موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 13:41 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |
تاريخ : یک شنبه 6 مرداد 1392 | 16:53 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By mohamadreza :.