کمی به فکر غــــــزل های ناتمامم باش
کم این قلم شده را شرمسار جوهر کن
بمان و خواب مرا بیشتر معطر کن
هزار و یک شب افسانه را مکرر کن
به پلکی آمدی از آن سوی نیامده ها
بمان و خستگی جان و جسم را در کن
« کسی هنوز عیار تو را نفهمیده ست »
هر آنچه آینه ی شعر گفت باور کن
سروده های مرا فتح کردن آسان است
نگفته های مرا می توانی از برکن
و نقطه چینی اگر بین شعر و من باقی است
تو آن نباید را نقطه نقطه کمتر کن
کمی به فکر غزل های ناتمامم باش
کم این قلم شده را شرمسار جوهر کن ...
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: فلسفی ، ،
تاريخ : پنج شنبه 17 مرداد 1392
| 10:54 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |